آن بزرگوار، نه فقط برای ما مسلمانان، که برای همه جانهای پاک حقیقت و الگویی ماندگار است؛ حقیقتی که هر روز باید بازخوانی شود و الگویی که هیچگاه نباید فراموش گردد.
1- آنچه آن یگانه تاریخ با گفتار و کردار خود به همه انسانها آموخت و در یک کلام مکتب زندگی و دین اسلام نامیده میشود را در یک گروهبندی مشهور، به 3 نوع تقسیم کردهاند: عقاید، احکام عملی (فقه، که دربردارنده دستورهای عبادی و نیز مقررات زندگی جمعی است) و بالاخره اخلاق.
2- در مغالطهای آشکار و بدآموزی ناشیانهای تلاش شده است تا اخلاق را کماهمیتترین بخش دین معرفی کنند؛ یعنی بخشی که دارای الزام و ضمانت اجرا نیست و حداکثر مورد نیاز کسانی است که در اثر بیکاری و نداشتن دغدغههای مهمتر! میخواهند آدم های بهتری شوند. در این فریب تاریخی، اخلاق جنبه تزئینی و تشریفاتی دارد؛ البته احتمالا و ظاهرا!!!
3- اما چنین برداشتی از اخلاق با آنچه شخص پیامبر(ص) به صراحت ابراز کردهاند، مغایرت دارد. نه اینکه بایدها و نبایدهای فقهی و عقیدتی مهم نیست، اما اگر قرار باشد در میان 3نوع آموزههای نبوی، یکی (و فقط یکی) را بهعنوان هدف بعثت انتخاب کنیم، آنچه ایشان انتخاب کرده و میکند، همان «اخلاق» است. مگر نه آنکه بارها فرمود: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»؟! به واژه «انما» که از نظر ادبی مفید حصر است دقت کنید: «فقط برای تتمیم مکارم اخلاق برانگیخته شدم.»!
4- اینک جای این پرسش است که چرا و چگونه پیامبر ما اخلاق را محور اصلی رسالت خود معرفی میکند؟ پاسخ روشن است. زیرا عقیده صحیح و عمل صالح بدون اخلاق حسنه نه حاصلشدنی است و نه بر فرض حصول، باقیماندنی.
تاریخ به تکرار ثابت کرده است که افرادی به ظاهر مومن و عامل چه زود در اثر رذایل اخلاقی همهچیز خود را از دست دادهاند. حرص، طمع، حسادت و تکبر از رایجترین نمونههای تاریخی است که موجب شده کسانی در برابر حق بایستند؛ چه در زمان خود پیامبر که به تعبیر قرآن حسادت، خودبزرگبینی و تکبر مانع ایمان کسانی شد که او و حقانیتش را چون فرزند خود میشناختند و چه در داستان تاسفبار پس از او که غصب حق و نادیدهگرفتن شایستگیها و نیز نقض بیعت و شمشیرکشیدنها دلیلی جز همین پستیهای اخلاقی نداشت. اصلا مگر ابلیس را چیزی جز همین کاستیها کافر ساخت؟! (استکبرو کان من الکافرین)
5- برخلاف پندار برخی خودیها و شیطنت غیرخودیها، از نظر قرآن آنچه سایه اسلام را در سراسر جهان گسترده ساخت، تنها اخلاق نیکوی محمدی بود نه اینکه شمشیر علی یا ثروت خدیجه مؤثر نبوده است، اما آن قدرت و این پول هم بر بستر اخلاق مفید واقع شدند؛
وگرنه به تصریح قرآن جذب انسانها و محبتآفرینی با زور و پول ناشدنی است. راه رسیدن به اهداف دین و حکومت دینی تنها و تنها از طریق بسط ارزشهای اخلاقی میگذرد و البته نشانه موفقیت در آن ترویج باورهای درست و رفتارهای شایسته است.
6- آنچه یتیم تنهای مدینه را بر جهانی پر از زر و زور و تزویر چیره ساخت و موجب صدور پیام انقلاب او به دورترین سرزمینهای آن روزگار شد، صداقت و راستگویی او بود، نصیحت و خیرخواهی او بود، وفای به عهد و دوری از پیمانشکنی او، حتی با کفار لجوج آن دوران بود، این بود که همانند ضعیفترین مردمان زندگی میکرد و از هیچ کس و هیچ چیز استفاده ابزاری نمیکرد.
برای انسان، از آن جهت که انسان است، احترام قائل بود و در مقابل جنازه یهودی نیز به نشانه اکرام برمیخاست.
نه بین پیروان، که حتی در میان دشمنان نیز تخم کینه و عداوت نمیکاشت و فروتنانه به عیادت آن یهودی بیمار میرفت که هر روز خاکستر و زباله بر سر او میریخت و... در کنار همه اینها مرزبندی شفاف خود با اعداء را به شدت رعایت میکرد و معتقد بود خداوند ما را از نیکیکردن و خوشاخلاقی با دشمنان نهی نکرده است.
6- به نظر میرسد همه ما، هر یک به اندازه خود، از پیامبر رحمت و هدف بعثت فاصله گرفتهایم. از نظر قرآن (سوره فتح، آیه 29) فقط آنان همراه و یاور محمد(ص) هستند که با کفار شدید هستند و با یکدیگر رحیم. آنان را در حال رکوع و سجود و جویای لطف و رضایت پروردگار میبینی و...
نمیدانم تا چه اندازه این نشانهها در ما و جامعه ما دیده میشود اما هشدار شدید و گلایهآمیز مرد اخلاق و سیاست، حضرت آیتالله مهدویکنی دامتبرکاته مرا سخت به فکر فرو برد.
این معلم بزرگ که هیچ کس در تیزهوشی، حکمت و صداقت او تردید نکرده است، همه گرایشهای موجود در کشور را به دلیل بداخلاقیهای مشهود به تأملی دوباره فراخوانده است...
7- و اینک ماییم و پیامبر. به روح بلند او درود میفرستیم و از او درخواست میکنیم تا با نگاهی دوباره به دنیای پرآشوب کنونی، ما را برای درک صحیح دین و ساختن خود و جامعه یاری رساند.
اقبال چه زیبا درخواست کرده است:«معمار حرم باز به تعمیر جهان خیز»!